نفهم

می فهمم ....آری می فهمم .....حتی نفهمیدن را ....

دوست دارم ...آری دوست دارم روحم همیشه کنار جسم خسته ام باشد ....

دوست دارم در مکانی باشم که ساکنان آن مرا بفهمند....حتی نفهمیدن مرا ...

دوست دارم در مکانی باشم که اگر سکنه ای هم نداشت ....دیوار هایش مرا دریابند ....

من از اینکه تو بفکر زندگی هستی لذت میبرم ....

این قانون است ...

من نباید بفهمم....

سادیسم

به روزی دست بر قران نهادیم 

قسم بر باور و ایمان نهادیم 

به مهر همدگر سوگند خوردیم 

محبت را به اوج عرش بردیم 

ولی شیطان همانا کارگر شد 

بسوی قلب خود خواه حمله ور شد 

به تن کردش لباس کبر و جاهش 

که تا پیدا کند ره بر تباهش  

پذیرفت و به تن کرد جامگان را 

سرش را خم نکرد حتی خدا را 

******************** 

پس از انکه به بیداری رسید از بحر خوابش 

دگر ساکن نبود فکر و خیالش 

دوباره فکر قران و قسم شد 

پشیمان از همه ظلم و ستم شد 

.......

نمی نویسم

نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی حرف نمی زنم .... چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی نگاهت نمی کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای تو بی فایده است فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام  

AZITA.R

محبت

دیوانه را محبت آرام میکند 

و 

من را محبت تو دیوانه میکند 

 

toti

ویسکی با مارک پاسپورت ۴۰٪

امشب مست مستم ...دست پای غم رو بستم ام 

 غم دوست همیشگی منه  

من غم رو دوست دارم  

با گریه حال میکنم  

از دروغ بیزارم  

من صافم 

من پاکم 

من دوست دارم 

من دوست دارم 

من دوست دارم دیونه بمونم